دلتنگ

برا اشک و گریه هات

برا ناز و خنده هات

برا بغض کردنات

میدونی دلتنگ میشم؟

برا حرف ناز تو

زمزمه نیاز تو

صدای دلنواز تو

میدونی دلتنگ میشم؟

تو برام یه دنیا رازی

چون نفس برام نیازی

برا دنیا و نفس

میدونی دلتنگ میشم؟

روز مادر بر تمامی مادران مبارک

به مناسبت روز مادر ******     

Image hosted by allyoucanupload.com

 

 کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید،اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟خداوند پاسخ داد:در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد.

اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه: اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خوان دو هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.

کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟..خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشتهّ تو، زیباترین و شیرین‌ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.

کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟ اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات  دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.

کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟ فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.

کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود. خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت،گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود.

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.

کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:خدایا !اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید..

خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد:نام فرشته ات اهمیتی ندارد،می توانی او را*** مـادر*** صدا کنی.

 

تقدیم به همهَ مادر های ایران و مامان خودم که میدونه خیلی دوستش دارم.

بهانه های پسرانه

ده تا از بهترین بهانه‌های دوست پسرها برای خلاص شدن از دست دوست دخترها و معنی واقعی اونها!
1- تو برای من مثل خواهر می‌مونی! (یعنی:خیلی زشتی!)
2- فاصله سنی‌مون کمی زیاده. (یعنی:خیلی زشتی!)
3- من به تو علاقه به «اونصورت» ندارم. (یعنی:خیلی زشتی!)
4- من الان توی موقعیت بدی از زندگیم هستم. (یعنی:خیلی زشتی!)
5- دوست دختر دارم. (یعنی:خیلی زشتی!)
6- من با خانمهای همکارم بیرون نمی‌رم. (یعنی:خیلی زشتی!)
7- تقصیر تو نیست، تقصیر منه! (یعنی:خیلی زشتی!)
8- من الان توجهم به کارمه! (یعنی:خیلی زشتی!)
9- من تصمیم گرفتم مجرد بمونم. (یعنی:خیلی زشتی!)
10- بهتره فقط با هم دوست معمولی باشیم (یعنی: بطور وحشتناکی زشتی!!!!)

ناز

 او ز من رنجیده است
 آن دو چشم نکته بین و نکته گیر
 در من آخر نکته ای بد دیده است
 من چه می دانم که او
 با چه مقیاسی مرا سنجیده است؟
 من همان هستم که بودم ، شاید او
 چون مرا دیوانه خود دیده است
 بیوفائی می کند تا بلکه من
 دور از دیدار او عاقل شوم
 او نمی داند که من
 دوست می دارم جنون عشق را
 من نمی خواهم که حتی لحظه ای
 لحظه ای از یاد او غافل شوم

دل من

افسرده ی از یار جدائیست، دل من
سرگشته ی افتاده ز پائیست، دل من
کم دانه بریزید، که در گلشن گیتی
دل کنده ز  هر برگ و نوائیس، دل من
مرده است دلم، قاتل او را بشناسید
خود کشته ی بر دست حنائیست، دل من
از رهگذرم دور شوید و بگریزید
دیوانه ی از بند رهائیست، دل من
در محفل من، گوش دل و جان بگشائید
افسونگر افسانه سرائیست، دل من
با دَرد کشان سر کشی ای چرخ نزیبد
بربام تو، آزاده همائیست، دل من
تسلیم نصیب است و زبان بسته ی تقدیر
حسرت کش بی چون و چرائیست، دل من
بشکسته دلی را چو من از خویش مرانید
آئینه ی معشوق نمائیست، دل من
عمریست دلم ساخته با هرچه بلا، هست
تا عشق بداند، چه بلائیست دل من

شادمانی

بیا شاد باشیم و شاد مانی کنیم ،گره از دل تنگ خود وا کنیم
بیا شادی و شادمانی را، برای همه صمیمانه معنا کنیم
بیا یک لحظه را هم که شد به زیبا ترین شکل زیبا کنیم
بیا تا بسازیم داروی مهر و محبت که با آن زخمها را مداوا کنیم
علفهای هرزی که در سینه هست،بچینیم و سوسن تماشا کنیم
بیا تا همیشه امیدوار باشیم به ابعاد زندگی دوباره نگاه کنیم
 

جک

یارو میره خواستگاری، مادر- پدر دختره بهش جواب رد میدن، میگن دختر ما داره درس میخونه. یارو میگه: ایشکال نداره، من میرم دو ساعت دیگه برمیگردم!!!

جک

از یارو میپرسن: میدونی فامیلی خدا چیه؟
میگه: نمیدونم، ولی به گمانم وکیلی باشه!!! (اگه جناب دوزاری مبارک نیافتاد، یک بار اسم و فامیل رو پشت هم بگید، شاید یک فرجی شد!)